دوشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۲


تپ تپ تپ
تپ تپ تپ
تپ تپ تپ
تپ تپ تپ ...
اين صداي تنهاييه. نه ترانه، نه غزل، نه زاري. فقط همين.
تنهايي خوبه، اما نه تنها راه رفتن. از اين صدا فراريم، اما چرا؟ مگه خود آدم بهترين همقدم خودش نيست؟ مگه نه اين كه با خودش در اوج تفاهمه؟ نميدونم، نميدونم، اما از اين صدا هيچ خوشم نمياد. دلم ميخواد قدمام دكمه ميوت داشت.
حجمي از سكوت، حجمي از سكوت، حجم تنفرانگيز بي محتوايي از سكوت...
كلمات بي وزن. شعرهاي خوشگل تكراري.
گنگ و خسته. گنگ. خسته.


هیچ نظری موجود نیست: