پنجشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۲


حسرت نبرم به خواب آن مرداب
كآرام درون دشت شب خفته ست.
دريايم ونيست باكم از توفان:
دريا، همه عمر، خوابش آشفته ست!


شفيعي كدكني

پ. ن. آدما برام جالبن. عادت دارم نگاشون كنم. وقتي يه گوشه نشسته يم مثلا تو دانشگاه، همش به آدمايي كه رد ميشن و ميان و ميرن نگا ميكنم و از تنوع اونا خوشم مياد.


هیچ نظری موجود نیست: