دوشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۷

آفتاب ای آفتاب!
به عصر زیبای من بتاب...
و من همه اسباب این لحظه را برمیگیرم
و خود را در قلمروی گرم تو جای میدهم.
آغوش بی ملاحظه گرمت را به پهنای این کره خاکی تجربه کرده ام
و خوب میدانم که چه اندازه قابل اعتمادی تو.
آمیزش ذرات گرم وجود تو با پوستم
پچ پچه دو دوست قدیمی ست
و منم تشنه دوستیهای قدیمی...
گرم میشوم
گرم میشوم و پر.
گرم و جاری...
سرمای درونم جان میدهد.