چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۳





"کز کرده و خسته و بی حوصله، تو خودش غرق، نشسته بود و زانوهاشو بغل گرفته بود.
عینکش به چشمش نبود. مثال همه وقتایی که حواسش به هیچی نیست.
قیافش بی حالت تر از اون بود که بشه چیزی ازش فهمید.
...
روحم امروز از دستم قایم شده بود.
کجا؟
تو شست یای راستم.
از خاصیت حسادت برانگیز تراکم پذیریش استفاده کرده بود. جمع شده بود اون تو!
خوب بلد شده از امکاناتش استفاده کنه کلک.
..."


- خانه تنگ نوشته الساندرو فیورنتینی.


جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۳





روزها میگذرن. جالب و بامزه.
کاش میتونستم بیشتر بنویسم.
از شگفتیهایی که تک تکشون برام میارن.
شایدم یه روز سر فرصت نوشتم، نه؟

همه چی خوبه؟