tag:blogger.com,1999:blog-59767682024-03-09T09:35:23.118+03:30مهتاب... هنوزMahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.comBlogger238125tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-73876364748148626102011-05-20T07:28:00.002+04:302011-05-20T22:06:51.098+04:30همیشه از این که ملت پست خداحافظی مینوشتن خنده م میگرفت؛ به نظرم کار لازمی نبود. وقتی آدم دیگه ننویسه، خب خودش معلومه دیگه، نیاز به گفتن نداره. اما حالا میبینم که آدم دوست داره بنویسه این پُستو. هشت سال پیش که اینجا رو درست کردم، دوست داشتم این کارو، این روش و این زمینه انتقال حرفو، اون دایره کوچیک دوستا که بعدا به آشناییهای جدید هم کشیدو اون لذتی که گاهی تو نوشتن یه پست جدید بود. اما آخرش Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-88302519016490957382011-01-28T20:30:00.000+03:302011-01-28T20:30:10.585+03:30تهران تب دارد. یه جور گرمی است که میچسبد. فکرش را که میکنم گرمم میشود، انگار نه انگار که روزهای خنک و بارانی و برفی هم ازش دیده ام. وقتی فکر میکنم فلانی تهران است، میان یه عالمه آدم تصورش میکنم؛ با پیشانی عرق کرده. صدای بوق میشنوم، حتی ممکن است سرفه ام هم بگیرد؛ اما آنچه همیشه میگیرد و برو برگرد هم ندارد دلم است.باران تهران عجیب بود. یک جوری با دل و دماغ آدم بازی میکرد. آدمها را عوض میکرد؛ بعضی Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com19tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-89145603712601169302010-07-31T00:31:00.002+04:302010-07-31T00:34:38.823+04:30تشنه ام. کمی خسته و خوابالو. بعد از ظهر روز جمعه است و من بیتاب که این دو ساعت هم بگذرند.به خودم میگویم بد نیست بروم قهوه خانه، قهوهای بگیرمیا نه بیخیال، شاید بروم همین دو طبقه پایینتر، از دستگاه و به بی صفاترین شکل ممکن چیزی بگیرم.اما بدان!تو که بیاییهمه این چیزها که درونمند و ندایی دارنددل یک دله میکنند و صوتی شبیه این از دهانم بیرون میفرستند:"بیا بریم یه قهوه بزنیم".Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-36352302343436498942010-04-19T11:05:00.002+04:302011-01-27T06:17:51.164+03:30اواخر فیلم تایتانیک یه صحنه ای هست که کیت تو رویا و شایدم بعد از مردنش همه اونا رو که رو کشتی بودن و از دست رفتنو میبینه تو سالن کشتی، به همون شکل و سنی که میشناختتشون. همه دور هم یه جا، همه شاد. منم یه همچین جایی دارم تو دلم. برای همه اونا که دوستشون دارم... همیشه هستن با من، چه اونایی که ساکن این دنیان، چه اونا که فعلا دورن. چه اونا که هنوز میبینمشون، چه اونا که ازشون دور افتاده م. دلم که Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-44571680266383425932010-04-08T23:08:00.001+04:302010-04-09T02:09:31.859+04:30تکه تکه شده اممیان دوری ساعتها و روزها و معانی فصولمیان دوری صدای عزیزان و نزدیکی غربتدور از هوا و شهری که مرا میدانستدور از سرزمینم که مال من نبود، نه در آغوش گرم سرزمینی، نه در هوای پذیرنده ای.دیگر فردا دور استو من در هیچ فردایی نیستمنه در فردای سرزمین مادری معصوم میبینم من رانه در فردای این سرزمین میزبان، منم.آن کودک پر آرزو کجاست؟آن مالک دنیا و فرمانروای سرنوشت؟آن رسام فردا، برهم زننده چرخ Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-46070878882446693882010-01-31T23:06:00.003+03:302010-01-31T23:11:04.076+03:30به روزها بگویید که من گذشتم به شبها بگویید که پریدم از خواب به دوستانم بگویید که همین حوالی ام به شهرم بگویید که معشوقم بوده است. به دیروز بگویید که فردا می آیم به فردا بگویید که او هیچ وقت اهل اینجا نبوده است به خاطره یادم نیاورید به امید صدایم نکنید. اگر فردا روشن شد، جایم را خالی نکنید اگر آینده چون امروز و گذشته دلگیر بود، نگویید او خوب میدانست. اسمم را به سردرها حک نکنید بی Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-42958500948246688492009-05-08T00:13:00.000+04:302009-05-08T00:14:16.978+04:30نه اونجوری نشد که گاهی عصرا از سر کار که اومدیم بریم یه کافی شاپ بشینیم با همو قهوهای بخوریم و من بگمو تو بگیو اون بگه و خوش بگذره. که زندگی ساده باشه و تو توش دوست ببینی و خانواده و شهر داشته باشیو مملکتو مال یه جایی باشیو و منم. که بعد حال کنیم از خودمونو روزای رفته و سوتیای منو تو که خوشمون بیاد از خودمون و خودمونو با هیشکی عوض نکنیم که بعد هی من به تو بگم دیدی گفتمو تو به من بگی دیدی Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com11tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-40086347165050477382009-03-14T20:27:00.001+03:302009-03-14T20:43:40.406+03:30<!--[if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 <![endif]--><!--[if gte mso 9]>Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-70795902180091468812009-03-13T23:15:00.012+03:302009-03-14T20:31:31.500+03:30به هممون که ازشون دوریم به هممون که سالها و سالها باهاشون نصفه شبو سر ظهرو دم غروب سر سفره هفت سین منتظر تحویل سال شدیم خدا شکیبایی دوری بده. به همشون که ازمون دورن که دور سفرشون جای ما هست و خود ما نیستیم که دلشون میخواد مارو ببوسن و از لای قرآن بهمون عیدی بدن اما ما دور دور دوریم خدا خودش شکیبایی دوری بده. خدایا! سال نورو برای همه و برای اونایی که دلشون سر یه سفرهای دور از اونجا که هستن میتپهMahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-88988407245626511742009-01-31T21:53:00.013+03:302009-02-06T21:43:38.707+03:30امیدی گوشه دلم مینشیند،سرزمین دورم را میبویم، میشنوم، زیر پایم احساس میکنم خاکش را، سنگش را، آبش را.دل به دل دلتنگیش میدهم و اضطرابش.آسمانش بر فراز سرم بال میگسترد،آبی، سبز، سرخ، نیلی، سیاه.ریشههایم درد میگیرد،برگهایم رنگ میبازد.بی من میشوم،اما بی او هرگز.امید را پرواز میدهم، آرزو را دل میبندم، فردا را راه میگشایم، راه را آب میزنم، دل دریا میکنم و نور به فانوس میپاشم.دنیا را رسم خوش زیستن Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-48961047796382299732009-01-06T05:10:00.000+03:302009-01-06T05:11:48.398+03:30دلم که پر میشود...سرریز میکند.Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-59874185856851677682008-12-09T22:48:00.002+03:302008-12-10T02:38:57.097+03:30به خاطر بچهها و به خاطر کسانی که نمیخوان مملکتشونو ترک کنن... هر بار که این رو میشنوم یا دوباره تو ذهنم طنین میندازه پشتم تیر میکشه و یه بغض گنده میاد میشینه تو گلوم و اون آرزوی شاید دور به قلبم نزدیک میشه که ما، پدران و مادران ما، و کودکان ما بتونیم اون جایی و اون تنها جایی که مال ماست، حق ماست و ما حق اون "درست" زندگی کنیم. من نمیشناسم اون رو که میتونه بیاد و دلهامونو به تحقق این آرزو Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-11091833200609398232008-12-07T11:03:00.001+03:302008-12-07T11:03:55.178+03:30من زبانم را دوست دارم.Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-90534742957777111522008-11-19T09:15:00.002+03:302008-11-19T09:24:05.695+03:30آخر چه کسی است که دلتنگ شهرش نمیشود؟بوی شهرش،رنگ شهرش،حال و هوای شهرش،روزهای زندگی در شهرش،آن دلگیری ملس دوخته با تار و پود شهرش،روزهایش...روزهای خود خودش...مردم شهرش،تحمل آنچه نیست در شهرش فقط برای این که شهر خودش است،و آن حس خوب هر اتفاق خوب در شهرش.من نیستم.مگر میشود آن حس تعلق داشتن را گم کرد؟و برای یک عمر نداشتنش برنامه ریخت؟نمیشود.Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-35239916943446499522008-10-25T09:49:00.000+03:302008-10-25T09:50:56.577+03:30زاهد برو که طالع اگر طالع منستجامم به دست باشد و زلف نگار همMahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-14330384332382045942008-10-17T08:05:00.000+03:302008-10-17T08:06:29.065+03:30آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیماگر از خمر بهشتست وگر باده مستMahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-54238497128980838722008-10-05T05:18:00.003+03:302008-10-05T06:05:51.263+03:30بردار فاصله گاهی خودش را به رخ میکشد.و من حیران که بر سر بردارم یا در انتهایش؛این فاصله آیا از من پای میگیرد و تا آن زندگی پر میکشدیا من دورم از مبدأم و بر انتهای بردارم؟نمیدانم این چیست و من که ام.این فاصله که گاهی دست دلم را میبنددکه به هیچ جز یاد روزهای رفته نرود.میدانم که فاصله از بعد مسافت بین من و خانه فرا رفته است.که دیگر آنجا هم که باشم آرام ندارم.که در گذشته هم آرام نخواهم داشت.هیچ هم Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-41110520648346124772008-05-05T02:37:00.002+04:302008-05-05T02:46:52.855+04:30آفتاب ای آفتاب!به عصر زیبای من بتاب...و من همه اسباب این لحظه را برمیگیرمو خود را در قلمروی گرم تو جای میدهم.آغوش بی ملاحظه گرمت را به پهنای این کره خاکی تجربه کرده امو خوب میدانم که چه اندازه قابل اعتمادی تو.آمیزش ذرات گرم وجود تو با پوستمپچ پچه دو دوست قدیمی ستو منم تشنه دوستیهای قدیمی...گرم میشومگرم میشوم و پر.گرم و جاری...سرمای درونم جان میدهد.Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-24508469593280224372008-01-09T09:57:00.000+03:302008-01-09T10:13:36.545+03:30بعضی وقتها دلم جداً میخواد که از زمینه زندگی فعلیم که از قضا اون سر دنیای زمینه زندگی 24 سال گذشتمه کنده شم و برگردم.شده برای چند لحظه کوتاه...احساس عجیبیه این که روزی بفهمی چقدر تار و پودت در هم تنیده اون جا و اون آدمها و اون سرزمین و اون زندگیه.که گذشته از همه مرزهای تکنولوژی و منطق و فرهنگ و شایسته سالاری و برابری و مصلحت اندیشی مرسوم و متداول... ای بابا! دلت اونجاس.یه روزی بود که نفهمیده Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com9tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-36891134641069097172007-12-11T22:01:00.000+03:302007-12-12T09:41:23.730+03:30کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشتتا به جان اش میخواندی:نام کوچکیتا به مهر آوازش میدادی،همچون مرگکه نام کوچک زندگی ست...***نه؟Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-76890328536831320202007-12-10T09:25:00.000+03:302007-12-10T09:27:26.906+03:30همین و بعد سکوت...Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-87425025430564312982007-12-07T23:03:00.000+03:302007-12-07T23:04:43.749+03:30فردایک سال تماممیشودکهبابابزرگندارم.Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-28948098143664040812007-12-07T04:04:00.000+03:302007-12-07T04:05:42.117+03:30Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-39727057204719568872007-12-07T03:59:00.001+03:302007-12-07T04:15:25.443+03:30از سرزمینهای شمالی...برف میباردبرف میبارد به روی خار و خاراسنگکوهها خاموشدره ها دلتنگ...همچین اساسی هم میباردکوه و دره رو هم خبر ندارمتا جایی که من میبینم روی دشت و رودخونه میبارد.همه جا سفید سفیدهتمیز تمیز...از اون مواقعی که ذوق زده از پنجره بیرونو نگاه کنی و چشات برق بزنه که چی؟که مدرسه ها فردا تعطیله.پ.ن. این عکسو (پست بعدی) از پشت توری پنجره گرفتم. اینه که یه کم تار و ماره! اون قرمزو هم Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5976768.post-53837087910369705462007-10-05T03:38:00.000+03:302007-10-05T03:42:41.819+03:30امروز باران می آمدشدید و بی وقفهو کمی دلگیر.دلم خانه را خواستو لیوان چایی با مادرم عصرها و دم غروب.نیم ساعت پیش هشدار گردباد میدادندکه در این نقطه از کره خاکی رسم است.صدا دلهره انگیز بود مثل آن آژیرهای قرمز جنگ لعنتیاما اینجا آن قدر کمیم که دلمان زیاد فرو نمیریزدو مثل آن وقتها نیست که وقتی یک زلزله 4 ریشتری می آمدتلفن از دستمان نمی افتاد تا حال همه را بپرسیم.اینجا ما دوریماز خیلی چیزها که مزه Mahtabhttp://www.blogger.com/profile/04045494448911973192noreply@blogger.com5