جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۸۲


اين ديوار شكستنيه. بالاخره ميشكونمش. چه كسي اون پشت له شه و چه همتون اين طرف همراهم باشين. اين جا خيلي تنگ شده. دارم خفه ميشم ...


پس آفتاب سرانجام در يك زمان واحد بر هر دو قطب نا اميد نتابيد
تو از طنين كاشي آبي تهي شدي و من چنان پرم كه روي صدايم نماز مي خوانند.


هیچ نظری موجود نیست: