چهارشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۲



درون آينه ها در پي چه مي گردي

بيا ز سنگ بپرسيم

كه از حكايت فرجام ما چه مي داند

بيا ز سنگ بپرسيم، زانكه غير از سنگ

كسي حكايت فرجام را نمي داند
***


هميشه، از همه نزديكتر به ما، سنگ است

هميشه، از همه نزديك تر!

نگاه كن!

نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ

و سنگ ها همه سخت...

چه سنگ باراني...! گيرم گريختي همه عمر

كجا پناه بري؟

خانه خدا سنگ است!
***


به قصه هاي غريبانه ام ببخشاييد

كه من – كه سنگ صبورم –

نه سنگم و نه صبور

دلي كه مي شود از غصه سنگ مي تركد!
***


چه جاي دل كه در اين خانه سنگ مي تركد!
***


در آن مقام كه خون از گلوي ناي چكد

عجب نباشد اگر بغض چنگ مي تركد
***


چنان درنگ به ما چيره شد كه سنگ شديم!

دلم از اين همه سنگ و درنگ مي تركد!
***


بيا ز سنگ بپرسيم

كه از حكايت فرجام ما چه مي داند

از آن كه عاقبت كار جام با سنگ است

بيا ز سنگ بپرسيم

نه عاقبت همه در زير سنگ مي پوسيم

و نامي از ما بر روي سنگ مي ماند؟

درون آينه ها در پي چه مي گردي؟


فريدون مشيري





هیچ نظری موجود نیست: