سه‌شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۲


اولا اين كه از صداقت اغراق شده خنده م ميگيره.
دوما كه از خوليو ايگلسياس خوشم مياد. مخصوصا آهنگ If you go away ش. خودشم تازه از بيت But if you stay ش. مرسي از مسولين محترم شهر كتاب به خاطر كمال همكاريشون (يه نوار يك ساعتشو ضبط كرده بودن وهي ميخوند!)
سوما كه يارب مباد آن كه گدا معتبر شود!
چهارما كه يه Laptop داريم Apple، ميفروشيم، انگار:
MB RAM 128
MHz CPU 400
DVD ROM
PowerBook G4

اينم از من داشته باشين كه خيلي خوشگله!;)
پنجما اين كه امروز ازدواج دانشجويي بود دانشگاه. اين زوج خوشبخت ما هم بودن! عجيبه كه جوونترينشون نبودن!!! بابا مردمو بگو!
ششما امروز با اكترس خسته و گرسنه رسيديم خيابون بالاي دانشگاه... چي حدس ميزنين؟ درسته! نون بربري با پنير خامه اي خورديم. اونم كلي! به به...
هفتما بايد بگم كه ديروز با اين پسرك حل تمرين CIS مون دعوامون شد! امروزم ازش معذرت خواستيم. به همين راحتي شديم يه عده آدم لوس مدعي! خدا ما رو هدايت كنه تا آبرومونو نبرديم...
هشتما لازم به ذكر است كه من از اين استاد MIS مون خيييييييييلي دوستم ميرود!
نهما اين كه اون روز تو شهركتاب يه دفترايي ديدم خوشگل. ازين كاغذ دست سازا كه كلي نرمن با جلد لطيف... بعد همش فكر ميكردم كه به چه دردي ميخورن اينا؟ بعدش ديدم الكي دارم خودمو خسته ميكنم! اينو من نبايدم بدونم... خيلي رمانتيكم!!! بگي نگي حس بدي بود. تكونم داد. از فردا ميخوام رمانتيك شم حالا ميبينين!
دهمنشم اينه كه ويندوزمون تركيده بود، دوباره ريختيم. حالا همه حروف فارسي صفحه كليد نيست شده. عربيا مونده اونم قر و قاطي! اگه بدونين چه سخت بود نوشتن طولانيترين پست عمرم با اين اوضاع :(


هیچ نظری موجود نیست: