شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۲


همه چي سر جاشه.
خورشيد مثل هميشه زرده و قشنگ.
باد ميتونه برگا رو تكون بده، درختا رو نه.
زمستون كه ميشه لباساي گرم ميپوشي.
خسته كه باشي ميخوابي.
اتوبوسا هنوزم سر ايستگاههاي هميشه وايميستن.
تو كتابا نوشته هست.
باتري موبايل تموم ميشه.
ترم جديد شروع ميشه.
همه ساعتات پنج دقيقه جلوان و تو هميشه يك ربع تمام عقبي.
پروژه هاتو كه تحويل ميدي خوشحالي.
آدمايي هستن كه دوستشون داري.
موجوداتي هستن كه نباشنم طوري نيست.
هميشه دلت خواسته پرنده باشي، اما نشده.
بروفن چيز مفيديه.
ميبيني؟
اصن بد نيست.
فقط خوب هم نيست.
قابل حله، نه؟


هیچ نظری موجود نیست: