سه‌شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۲


دقت كردين آدم وقتي تو اتاقش نشسته و داره با خودش فكر ميكنه معمولن يه عكسي، تابلويي، عروسكي چيزي ميشه مخاطبش؟ همش اونو نيگا ميكنه و تو دلش حرف ميزنه؟
مخاطب من تقاطع ديوار زرده و ديوار آبيه ي اتاقمه با سقف. يه جايي كه حس ميكنم اگه يه روز قرار باشه پيامبر بشم، وحي اولين بار از اونجا بهم نازل ميشه!!! ميدونين كه؟! من از بچگي مطمئن بودم اولين پيامبر زن تاريخ بشريت خواهم بود!
كي؟ من؟! زردآلو؟ ؛)


هیچ نظری موجود نیست: