شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۲


...
خطري در ميان نيست. ترسي نيست. جوي و آبي نيست. لجني هم نيست.
همه هستند. شعر هست. هنر هست.
اتوبوس ها مي آيند، پر مي كنند، مي روند و باز ميگردند و خالي مي كنند.
در "ال*"ها و در ساختمانهاي نو فرياد ميزنند- چه فريادهاي مقبول محبوبي.
در خيابان اصلي، زير درختان مودب قدم مي زنم . فكر مي كنم: "هنر اگر نتواند جاي خالي چيزي را پر كند، به چه درد مي خورد؟". اين جمله ي آن جوانك توي ذهنم مانده است. جاي خالي... جاي خالي...
نفسي عميق مي كشم. هواي سالم، هواي پاك؛ هواي بي خطر به انتهاي ريه هايم مي رود.
اما در اين هواي پاك نقصي هست.
...
* ساختمانهاي كوي اميرآباد به شكل ال و هاش بودند.

باد، باد مهرگان- نادر ابراهيمي


هیچ نظری موجود نیست: