پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵


من به جای بهار تقلا میکنم.
به جای تمام درختان هر سال سبز شونده.
به جای همه خاکهای هر سال سبزه رویاننده.
به جای تمام بوته های هر سال گل آورنده.
به جای خورشید مایل تابنده.

سنگینی این آسمان گرفته بر دل من است.
بارش دانه دانه بارانهای خوشبو بر پوست من.
غرش ابرهای بارانی بر سر من.

و اگر همه چیز یک جا تمام نشود، چه؟
اگر این درختان هی بخواهند سبز شوند و این خاکها هی بخواهند سبزه برویانند و این بوته ها هی بخواهند گل بیاورند و این خورشید هی بخواهد مایل بتابد، چه؟
آغازم به نیت پایان بود، اگر پایان سر وقت نرسد، چه؟
من دلتنگ پایانم.
خسته ام.
اگر پایان سر وقت نرسد، به وقت پایان میدهم.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

gorizi nist. adamhaii mesle to ba bahar mani peyda mikonan va hatta bad az payan ham edame daran. rasti ye khorde ham paiizi sho. payan nist! vali kheili khooobe;)

ناشناس گفت...

تو:اگر پایان سر وقت نرسد، به وقت پایان میدهم.

من:هنوز اميد به آينده بهتر من را ، نه تنها من را بلکه ميلياردها انسان ديگر را وادار به ادامه اين زندگی می کند ، و در آخر ، هر روز صبح وقتی از خانه بيرون می آييم ماسکی دروغين از رضايت و شادی بر چهره هايمان می زنيم و همديگر را فريب می دهيم

حتی ذهنمان را آنچنان پر کرده اند که حتی از رفتن نيز می ترسانندمان . وجودمان ،‌ فکرمان مملو از ترسهايی دروغين است .

ناشناس گفت...

Man nevisandeye inja ra mishnasam ? .. Mishe ye rahnamayee koni ? ..

Mahtab گفت...

Raahnamaayi? Dar morede nevisande?!