پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۵


تا چند وقت قبل یه عادتی داشت؛
که وقتی دلش پر بود، آخر شبی پاکت سیگارشو برداره و بشینه جلوی آیینه ی اتاقش.
یه سیگار روشن میکرد و به چیزی که غصه ش میداد فکر میکرد و با خودش حرف میزد و گاهی وقتا هم مینوشت.
شاید غصه هه اشکی بود؛ گریه میکرد.
شاید غصه هه حرصی بود؛ لباشو به هم میدوختو قیافه ی آدمای شاکیو به خودش میگرفت.
شاید غصه هه دیگه خیلی غصه بود، هم اشک بود، هم یه صورت سرخ و سیاه، هم بلند بلند حرف زدن.
سیگارش که تموم میشد یکی دیگه باز، حداکثر اما 4-5 تا.
همین طورم ذل میزد توی چشمای خودش تو آیینه.
معمولنم یا تکیه میداد به دیوار آبیه که روبروی آیینه س یا دستاشو دور پاهاش حلقه میکرد که اعتقاد داشت حالت خیلی آرامش بخشیه.
این کار خیلی راحتش میکرد.
اون خودی که جلوش تو آیینه نشسته بود و مثل خودش بود و غصه داشت و دلش گرفته بود، شاید بجاترین و صمیمانه ترین و همدردانه ترین نگاه دنیا رو بهش میدوخت؛ با اون بغض میکرد، باهاش اشک میریخت و باهاش خاکستر سیگارشو میتکوند.
میدونی اصلن؟ اون اولین سیگار عمرشو (که از باباش دزدیده بود) تو همین حالت کشید؛ دو سال و نیم قبل، یه روز بعدازظهری که بدجوری دیگه بدجوری!

حالا دیگه مدتیه که این عادتو ترک کرده.
نمیشه گفت که دلیلش اینه که دیگه سیگار نمیکشه؛
نمیشه م گفت که دیگه هیچ وقت دلش پر نیست،
گاهی هنوزم میشه که دلش بگیره،
اما این دیگه عادتش نیست، همین.

شاید یه روزی یه بچه ای بود که از خیلی چیزا تعجب میکرد،
خیلی چیزا رو برای بار اول به خودش میدید
و اصلن عادت نداشت به یک سری احساسا و حال و هواها.
شاید اصلن یه جورایی بهش برمیخورد که یعنی چی.
و وقتی براش غم و غصه پیش میومد نیاز داشت که یه گوشه تنها واسه ی خودش بشینه و خودشو آروم کنه.
شاید حتی خوبم بلد نبود خودشو آروم کنه،
شاید به اندازه کافی عقلش نمیرسید که چی کار باید بکنه
و خودشو به چه فکرا و کارایی نصیحت کنه.

حالا خیلی وقته که تو هیچ نصفه شبی یه همچین آیین خود آروم کنی ای تو این اتاق برگزار نمیشه.
هیچ دختر پریشونی اینجا نیست.
چشم گریونی هم.
هیچ دم صبحیم ته سیگاری توی زیرسیگاری پیدا نمیشه.



Blue Café ی Chris Rea گوش میکنم.

فکر میکنم.

فکر میکنم.

فکر میکنم.

و زندگی میکنم.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

FARDAHAYAT POR NOOR BAD!

ناشناس گفت...

khoobe yekam behtar shod

Shirin گفت...

Sigaar-o fekr har 2 vase maghz khoobe, amma ghose na!