بعضی وقتها دلم جداً میخواد که از زمینه زندگی فعلیم که از قضا اون سر دنیای زمینه زندگی 24 سال گذشتمه کنده شم و برگردم.
شده برای چند لحظه کوتاه...
احساس عجیبیه این که روزی بفهمی چقدر تار و پودت در هم تنیده اون جا و اون آدمها و اون سرزمین و اون زندگیه.
که گذشته از همه مرزهای تکنولوژی و منطق و فرهنگ و شایسته سالاری و برابری و مصلحت اندیشی مرسوم و متداول... ای بابا! دلت اونجاس.
یه روزی بود که نفهمیده میخوندم:
ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست...
و حالا فهمیده میخونمش.
گاهی دیگه کم میارم
مثل وقتی که ای ایران ایران نوری رو میشنوم.
وای خدای من!
این قدر دور؟!
این قدر دور شدم من؟!
گاهی تحملش به شدت سخت میشه و من به تمام آدمهای منطقی دنیا حسودی میکنم.
چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۹ نظر:
Baba ye kam roohie LOTFAN!
Man cheshme omidam be to e haa!!
Salam, hamoni ke shirin goft :), lezat e eshgh dar Ferghe na Vesal, shayadam hich kodomesh :p
salaam mahtab joon
khosh gozasht pishe banafshe? che khoobe ke oonjaa baa ham dar ertebaatid.
in chizi ro ke neveshti man tajrobe nakardam vali kaamel hessesh mikonam, inke aadam belakhare rishash maale hamoon khaakiye ke azash javoone zade.
من اون یکی رو ندیدم. اما اینو جدن دوس دارم.
همین الانه الان که من می تونم بازش کنم. نمی دونم چرا تو نمی تونی.
okh okh !!!! pas khoda bayad rahme bozorgi be man kone !!! rahm konad rahm kardaniiiii !!!!
kheili ghashang va kheili ham vagheie neveshti, tak take jomlehasho engar ba hameye voojoodam hes kardam.
خیلی خیلی خوب می فهمم به شدت !!! و شاید امروز بیشتر از دیروز یا دیروز بیشتر... میدونم هر لحظه به ایران فکر می کنم پراز این حس میشم...
بازم بنویس خوشگله لطفاً
ارسال یک نظر