پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۵

باور کنم؟
40 روز شد که نیستی.
من و آن همه عادت بودنت و این پرده اشک لعنتی خاطره هر بار که یادت می آید به سراغم.
و بغضهایم هر شب قبل از خواب
به یاد آن همه سال دور و نزدیک که بودی
و حالا...
که نیستی
لااقل آن طور که مثل قبل از این 40 روز
به امنیت بودنت پناه می­ آوردم.
قالب کودکی من بودنی
شناختم از هر چیز خواستنی در یک وجود
مبنای سلیقه ام.
خاطره آن شب لعنتی اما...
کاش زودتر میرسیدم.
کاش نمیرسیدم وقتی که دیگر نباشی.
نمیدانم...
و خاطره دستهای مهربانت و دل مهربانت و چشمان مهربانت.
چرا تو دیگر جان نداری؟

بهترین بابابزرگ دنیا
خداحافظ.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

khodaayash dar behesht konaad...

ناشناس گفت...

chera ba pesare mahtabi az delet harf nemizani :(

ناشناس گفت...

خدا بیامرزدش... همه رفتنی اند... ناباوری از ضعف ماست... قوی باش

Mehrdad گفت...

تسلیت

EternallyExceptional گفت...

I'm so sorry Mahtab jon, khoda rahmateshoon kone, parsal dame eyd pedarbozorge manam fot shodan, baaz khoobe ke to Iran boodi, man ke az inja hich kari ham az dastam bar nemiyoomad:(

ناشناس گفت...

va hanooz shoma negh mizani

ناشناس گفت...

pesari dar venezuela hanooz ham cheshmhayash hame ja mahtab ra mijooyad va darigh
be hame ja sarak mikeshad o boo mikeshad ta shayad...
khaste ast o deltange tang amma omidvar ...
pesare mahtabi be inja ham sarak mikeshad ta be to gooosh konad.
va che ghadr aramash mikonad

mansour گفت...

سلام
وبلاگ قشنگی داری.خیلی اتفاقی دیدمش من هم پدربزرگم رو خیلی دوست داشتم و الان حدود شش سالی هست که از دنیا رفته ولی هنوز وقتی بیاد میارمش اشک تو چشمام جمع میشه و بغض گلوم رو میگیره ...
موفق باشی