سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵


میتونه غر بزنه هی.
خب معلومه، زندگی جا برای گله و شکایت زیاد داره، کیه که ندونه اینو؟
آدمه دیگه.
توقع داره.
همیشه م که برآورده نمیشن توقعاتش.
از دست خودش و بقیه هی میتونه شاکی باشه.
خودش که کلی از اوقات کمتر از چیزیه که فکر میکنه باید باشه.
دیگرونم ممکنه درکش نکنن، ممکنه اذیتش کنن، ممکنه باهاشون حال نکنه.
هزار جور امکان وجود داره.
بعدم خب هزار جور حادثه و بدشانسی و این جور چیزا براش دردسر درست میکنن جای خودشون.
تازه مود َم اثر داره.
بعضی روزا انگار اصلن مال غر زدنن بس که همه چی همش کوفتیه توشون.
خلاصه که باید بهش حق داد؛
حداقل تا اونجا که گندشو درنیاورده و نحس نشده.
ولی آخه یه چیزی...
این زندگی هه هست که داره میگذرونتش
که بعدم زبونش هی سر خودشو باعث و بانیش درازه.
چیزه...
یعنی که...
راستش خب...
بعضی وقتا هست که بدجوری میچسبه.
قشنگه، شیرینه.
خوش اومدنیه واسش.
"غر چاق کن" نیست همچین.
اینه که
باهاش حال میکنه طرف.
این طوریاس خلاصه.
فعلن!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

چه پیچیده

ناشناس گفت...

fek konam ye meghdar sabok shodi ina ro gofti na ?!