دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۳


- غم چیز غریبی است، در برابر آن چه اندازه ناتوانیم. به پنجره ای می ماند که به خودی خود باز می شود. اتاق سرد می شود و کاری از دستمان برنمی آید جز این که از سرما بلرزیم. اما پنجره ای است که هربار کمتر باز می شود، و روزی متعجب می شویم که کجا رفته است.
- سختی کشیدن مثل وزش باد شدید است. منظورم این نیست که ما را از نقاطی برمی گرداند که ممکن بود به نوعی برویم. و همین طور از ما چیزهایی را می کند که کنده شدنی به نظر نمی رسیدند، اما بعد از آن خودمان را آنچه که واقعا هستیم می بینیم، نه آنچه که می خواستیم باشیم.
- فکر نمی کنم هیچ یک از ما تا از درد خلاص نشده ایم بتوانیم صادقانه درباره اش حرف بزنیم.

از کتاب خاطرات یک گیشا نوشته آرتور گلدن.

کتاب خوبیه. من که از خوندنش واقعا لذت بردم :)

و یه چیز دیگه:
- karma، در دین بودا حاصل کردار انسان در هریک از مراحل هستی است که سرنوشت را برای مرحله ی دیگر معین می کند.
یعنی منظور از karma ی Orkut هم همینه؟!


هیچ نظری موجود نیست: