پنجشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۲


نمي دونم تا چه حد اين حسم طبيعيه و تا جه حد عجيب، ولي من هميشه فكر مي كردم كه يه روز كتابي خواهم نوشت. كتابي كه شبيه زندگي خودمه، در همين حد معمولي و به همين خاطر ديگرونم دوستش خواهند داشت.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

هورا... کامنت دونیت قبولم کرد!

مثل بوی سنبل عط کاج؟
نه...فکر کنم قصه هات مثل قصه های چخوف بشن. شوخ و صریح